زبانحال امیرالمؤمنین علی علیهالسلام قبل از شهادت
خوب شد تیغ تو بشکافت سرم را دشمن هم تو بر آرزوی خویش رسیدی، هم من آمـدی دیـر چـرا؟! چـشم بهراهـت بودم از همان شب که تن فاطمهام گشت کفن شادیام بود همان دم که توأم تـیغ زدی عمر من بود سراسر همه اندوه و محـن ریختی خون کسی را به روی خاک زمین که دوا ریخت تو را روزِ مریضی به دهن در همان لحظه که شمشیر تو بالا میرفت نـشِنیدی به جنان فـاطمه میگفت نزن؟! رنگت از بیم پریدهست! چرا میلرزی؟ تا منم زنـده، تو هـسـتی به پـناهـم اِیـمَن میفـرستم به برت سهـم غـذای خود را میکنم بر تو سفارش به حسین و به حسن مسجد و منبر و ویرانه و چاه و صحرا هر کجا بود سـخن بود ز مـظلـومی من مسجد کوفه خموش است چراغش (میثم) کو عـلی تا که کـند بیت خـدا را روشن |